کد مطلب:279233 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:256

ملاقات نماینده مفوضه با امام زمان
دهم مسعودی و شیخ طوسی و دیگران روایت كرده اند از ابونعیم محمد بن احمد انصاری كه گفت: روانه نمودند قومی از مفوضه و مقصره، كامل بن ابراهیم مدنی را به سوی ابی محمد علیه السلام در سر من رأی كه مناظره كند با آن جناب در اوامر ایشان، كامل گفت: من در نفس خود گفتم كه سؤال میكنم از آن جناب كه داخل نمیشود در بهشت مگر آنكه معرفت او مثل معرفت من باشد و قائل باشد به آنچه من میگویم چون داخل شدم بر سید خود ابی محمد علیه السلام و نظر كردم به جامه های سفید و نرمی كه در بر او بود در نفس خود گفتم ولی خدا و حجت او جامه های نرم میپوشد و ما را امر میفرماید به مواسات اخوان ما و ما را نهی میكند از پوشیدن مانند آن، پس با تبسم فرمود: ای كامل! و ذراع خود را بالا برد پس دیدم پلاس سیاه زبری كه روی پوست بدن مباركش بود پس فرمود: این برای خدا است و این برای شما. پس خجل شدم و نشستم در نزد دری كه پرده بر آن آویخته بود پس بادی وزید و طرفی از آن را بالا برد پس دیدم جوانی را كه گویا پاره ماه بود چهار ساله یا مثل آن پس به من فرمود: ای كامل بن ابراهیم! پس بدن من مرتعش شد و ملهم شدم كه گفتم: لبیك ای سید من! پس فرمود: آمدی نزد ولی الله و حجت او و اراده كردی سؤال كنی كه داخل بهشت نمیشود مگر آنكه عارف باشد مانند معرفت تو و قائل باشد به مقاله تو، پس گفتم: آری، والله! فرمود: پس در این حال كم خواهد بود داخل شوندگان در بهشت والله، به درستی كه داخل بهشت میشوند خلق بسیاری، گروهی كه ایشان را «حقیه» میگویند، گفتم: ای سید من! كیستند ایشان؟ فرمود: قومی كه از دوستی ایشان امیرالمؤمنین علیه السلام را این است كه قسم میخوردند به حق او و نمیدانند كه فضل او چیست آنگاه ساعتی ساكت شد پس فرمود: و آمدی سؤال كنی از آن جناب از مقاله مفوضه، دروغ گفتند بلكه قلوب ما محل است از برای مشیت خداوند پس هرگاه درخواست خداوند ما میخواهیم و خدای تعالی میفرماید «و ما تشآؤن الا ان یشآء الله» آنگاه پرده به حال خود برگشت پس آن قدرت نداشتم كه آن را بالا كنم پس حضرت ابومحمد علیه السلام به من نظر كرد و تبسم نمود فرمود: ای كامل بن ابراهیم! سبب نشستن تو چیست و حال آنكه خبر كرده تو را مهدی و حجت بعد از من به آنچه در نفس تو بوده و آمدی كه از آن سؤال كنی، گفت پس برخاستم و جواب خود را كه در نفسم مخفی كرده بودم از امام مهدی علیه السلام گرفتم و بعد از آن آن جناب را ملاقات نكردم، ابونعیم گفت: پس من كامل را ملاقات كردم و او را از این حدیث سؤال كردم پس خبر داد مرا به آن تا آخرش بدون زیاده و نقصان.